
دستهایم را تا ابرها بالا برده ای
و ابرها را تا چشمهایم پایین
عشق را در کجای دلم …..
پنهان کرده ای که :
هیچ دستی به آن نمیرسد !
.
به نیوتن بگویید...
هر عملی را عکس العملی نیست....!
اگر بود اینهمه خوبیهاى من بی جواب نمی ماند...!!
.
موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن
۱ آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “به تو” بخندند
۲ آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “با تو” بخندند . . .
.
از چهره ی تو چیز زیادی یادم نیست
جز اینکه
اقیانوس آرامی
ریخته بود بین چشمهات
و روی طراوت لبهات زمزمه تردی بود
که گُنگم می کرد
و نمی گذاشت
از چهره ی تو چیز زیادی یادم باشد ...
.
کنار تو و دستهایت..
پاییز هم که بیاید،
گنجشکها
به هیچفصل دیگری
کوچ نخواهند کرد..
.
حــــرفهــــایت مثل ســــنگ میان گــــلوله بــــرفی است
به نــــظر می رسد شوخی می کنی
امــــا خــــــــیلی جــــــــــــــــــــــــدی است ...
.
کودک درونی که سقطش کردم! مانند جنین بی گناهی بود و
حالا،وجدانم انگار جایگزینش شده!
.
قهوه تلخ به خوردمان می دهند
تا فراموش کنیم
شیرینی عشقمان را ...
دلم یک فنجان چای می خواهد
با طعم تو...
.
تو
بهترین اتفاق
زندگی من
خواهی بود
حتی اگر
هیچ وقت
نیفتی ...
.
گیرم که تو عاقل ... زخم خورده ... بزرگ و پشت دست داغ کرده ...
با کودک درونت چه میکنی که حریص یک لبخند بی ریاست؟
.
دلم
یک بغل شعر میخواهد
یک مشت آغوش آبی آستانت
باران ببارد
لبخند بزنی
نفس بکشم
زیر چتر تو
نظرات شما عزیزان:
میلاد 
ساعت0:56---4 آبان 1392